روزهای سخت
چه بنویسم از روزهایی که دارد می گذرد و به آن حادثه عظیم نزدیک می شود .
باران پشت درهای بسته می بارد و آه چه کسی است که دوست نداشته باشد زیر باران بایستد و آرزو کند ": خدایا همه چیز به خوبی و خوشی تمام بشه ............."
از روزهایی که دیگه سر کار نمیرم خیلی روز ها می گذره و من شدم زندونی خونمون، درست مث دختر کوچلو که شده زندونی من ...
نه راهی هست که برم نه جایی که برم نه کسی که مشتاق دیدارت باشد نه مسافت کوتاهی ...
اینجا کنج دنیا انگار همه فراموشت می کنند وقتی نمی بینندت ......
چه بنویسم از روزهایی که می گذرد.....ولی سخت .........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی