دخترک ماه

این عکس ها رو دقیقا در روز 18 مردادکه دخترم 31 روزه یا یک ماهه شده گرفتم قربون قد و بالای 56 سانتیت بشم مامان جون کی بود چپ چپ نگاه دختر ما کرد ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! حالا به نظرتون دخترم اصلا بزرگم شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ ...

اینم یک نیمه شب گرم مرداد ماهی که من و دخترم برای فرار از هوای گرم توی سالن خوابیدیم خواب فرشته ها نازه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ ...

سلام اول ببخشید واسه چند روزی تاخیر گذاشتن عکسای دخترک ماه ! #دخترک خیلی وقت منو میگیره گاهی مدت ها فقط نگاهش میکنم چون میدونم روزها به سرعت سپری میشن و میترسم نگاه نوزاد معصومم فراموشم بشه.... #دخترک در 31 روزگی از سه کیلو به چهار و صد ارتقا یافت ... حالا برای دیدن فرشته کوچلوی ما بدوووووووووووووووووووووووو   مراحل بیدار شدن شاهزاده خانم تبسم و حرکات رزمی صبحگاهی اینم یک گل دختر اخموک که نفس مامانش به نفس اون بنده ...

سلام اول ببخشید واسه چند روزی تاخیر گذاشتن عکسای دخترک ماه ! #دخترک خیلی وقت منو میگیره گاهی مدت ها فقط نگاهش میکنم چون میدونم روزها به سرعت سپری میشن و میترسم نگاه نوزاد معصومم فراموشم بشه.... #دخترک در 31 روزگی از سه کیلو به چهار و صد ارتقا یافت ... حالا برای دیدن فرشته کوچلوی ما بدوووووووووووووووووووووووو ادامه اش   مراحل بیدار شدن شاهزاده خانم تبسم و حرکات رزمی صبحگاهی اینم یک گل دختر خندون که نفس مامانش به نفس اون بنده ...

سلام 10 از تولد تبسم گلم گذشت چندتا از عکساشو میذارم براتون.......             ...

باسلام امروز خدا اون فرشته ی آسمونی رو در آغوش ما جای داد که اون و "تبسم" نام نهادیم اولین عکس های "تبسم"             ...

امروزیکسری کارا برای اتاق دخترک ماه با کمک بابایی انجام دادیم مثلا رنگ کردن اتاق البته فقط یه دیوارش هنوز به رنگ ایده ال برای دیوار بعدی نرسیدیم البته میتونید عکس و میذارم نظر بدید چه رنگی کنیم به نظر شما چه رنگی با زرد میاد برای دیوار کنارش??? ...

با اجازه شما و شوهری وبلاگ رو یک سری تغییراتی که دوست داشتم دادم . امیددارم خوشتون بیاد حالا دیگه نیومد هم ...... ...

چه بنویسم از روزهایی که دارد می گذرد و به آن حادثه عظیم نزدیک می شود . باران پشت درهای بسته می بارد و آه چه کسی است که دوست نداشته باشد زیر باران بایستد و آرزو کند ": خدایا همه چیز به خوبی و خوشی تمام بشه ............." از روزهایی که دیگه سر کار نمیرم خیلی روز ها می گذره و من شدم زندونی خونمون، درست مث دختر کوچلو که شده زندونی من ... نه راهی هست که برم نه جایی که برم نه کسی که مشتاق دیدارت باشد نه مسافت کوتاهی ... اینجا کنج دنیا انگار همه فراموشت می کنند وقتی نمی بینندت ...... چه بنویسم از روزهایی که می گذرد.....ولی سخت ......... ...